قنوت

به یاری خداوند متعال و همکاری دوستان بزرگوار در این صفحه در باره معارف و آموزه های دین اسلام به ویژه نماز با هم به بحث می پردازیم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ مهر ۹۴، ۱۱:۵۸ - فرشاد اشتری
    زیبا...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز عارفان» ثبت شده است

جناب حاج سید هاشم موسوی حداد در سال 1318 ق. در کربلا چشم به جهان گشود.
پدرش سید قاسم و مادرش زنی از قبیله جنابی های کربلا به نام هدیه می باشد.
جدش سید حسن از شیعیان هند بوده و به کربلا مهاجرت کرده است. در آنجا به سقایی مشغول و به حیا و پاکدامنی زبانزد بوده است.
از حکایتهای عبرت آموزجد ایشان آنکه:
اعراب غیرتمند اطراف کربلا بعضی اوقات زنان خود را به همراه آقا سید حسن به کربلا می فرستادند تا لوازم مورد نیاز را تهیه کنند.
در تمام راه تا شهر کربلا حتی یک بار هم بی اختیار نگاه سید حسن به آنها نمی افتاد و این نشان از شدت احتیاط و توجه وی داشت. ایشان در کربلا خانه ایی را سقایی می کرد به قدری در هنگام آب رسانی خویشتن دار بود که از وقت داخل شدن به منزل تا خارج شدن سرش را به طرف دیوار بر میگرداند تا زنی را نبیند خواه در آن منزل کسی باشد یا نباشد.

--------------------

حاج سید هاشم حداد، زندگیش با فقر و سختی می گذشت.
حدود دوازده سال در منزل پدر زن خود زندگی می کرد. چنان زندگی زاهدانه داشت که می گوید ما زیرانداز و روانداز نداشتیم و در سرما برای گرم نگهداشتن خود، نیمی از زیلوی کف پوش اتاق را به روی خود می انداختیم.

ایشان با جدیت مشغول کار بود؛ ولی مراجعه فقیران و نسیه دادن به مشتریها که گاهی بر نمی گرداندند و نصف کردن در آمد با شاگرد خود، چیزی برای وی باقی نمی گذاشت.
حال ایشان به گونه ای بود که نمی توانست بر خلاف این رویه عمل کند؛ چرا که استفاده از محضر استاد عارف علامه قاضی چنین اجازه ای به ایشان برای جمع مال و رد فقیر و نسیه ندادن به ایشان نمی داد.

ایشان به نیازمندی که می رسید، دست در جیب می کرد و بدون شمارش پول می داد و گاهی هر چه داشت به آن مستمند می داد.
از خدمت کردن به دوستان بسیار خوشحال می شد و از هیچ کاری چه تهیه کردن غذا، شستن ظرف ها و جارو کردن اتاق فروگذار نمی کرد. در هدیه دادن دست بازی داشت و به دوستان هر چه بود می داد. سجاده، تسبیح، انشگتر. به طور معمول از فروشندگان فقیری که کنار صحن می نشستند، خرید می نمود و همیشه از عطر استفاده و اغلب در اتاقش عود روشن می نمود. غذایش نان با کمی سبزیجات بود.

------------------------

شبها که معمولا همه خواب بودند حاج سید هاشم حداد به نیایش می پرداخت.
شبها تقریبا خواب نداشت؛ با صوتی دلربا قرآن می خواند و به قرائت قرآن با صدای حزین بسیار علاقه مند بود. اول شب کمی استراحت می کرد و سپس برای مناجات بر می خاست؛ چهار رکعت نماز می گذارد، که مدتی طول می کشید. سپس رو به قبله حال تفکر و توجه مدتها می نشست. سپس قدری استراحت می نمود و دو باره نماز می خواند. تا نزدیک اذان صبح، همین رویه ادامه داشت.

علامه تهرانی می گوید:
در ماه رمضانی که خدمت جناب حداد بودم در جلساتی که شبها داشتند، یکی از شاگردان ایشان که در مکاشفه برایش باز بود؛ بسیار منقلب بود و شور و وله و آتش داشت.
چنان می گریست، که دیگران را تحت تأثیر می گذاشت و گریه هایش از ساعت می گذشت. چشمانش سرخ و متورم می گشت. یک بار جناب حداد به بنده فرمود:
سید محمد حسین این گریه ها و این حرقت دل را می بینی؟ من صد برابر او دارم؛ ولی ظهور و بروزش به گونه دیگر است.

برای مطالعه بیشتر در باره این عارف فرزانه اینجا کلیک کنید.

فایل صوتی بسیار زیبا و دلنشین از نماز خواندن مرحوم سید هاشم حداد

 
دریافت کنید "نماز خواندن مرحوم سید هاشم حداد"

  • سید محمد عبداللهی


فهم جان


گـل خـندان کـه نخندد چه کند

عــلم ازمـشک نـبندد چـه کند
مـاه تـابـان بـه جز از خوبی و ناز

چـه نـماید چـه پسندید چه کند
آفـتـاب ار نـدهد تـابش و نـور

پس بـدین نـادره گنـبد چه کند

 

گاه برای این که علاقه‌ و جدیت ما به نماز بیشتر شود؟ تذکر دل می‌خواهیم، استدلال‌ها را بسیار خوانده و می‌دانیم؟  

نخست باید ضرورت و اهمیت و فایده نماز را با دل و جان فهم کنیم. و مرتب دل را به قول عرفا با آن درگیر کنیم.

حرف دل چیست حرف دل این است که منشأ میل و اشتیاق  به ملاقات و گفتگو با هر کسی، میزان و محبت و عشق است و البته این عشق و محبت نیز با شناخت و معرفت حاصل می‌گردد. و هرچه از کمال و جمال و خوبی های یار بیشتر بدانیم عطش اشتیاق ما برای رسیدن به او بیشتر خواهد شود.

 از سویی دیگرقانون و نظام آفرینش این است که آدمی‌ ، با بدنی مادی در این دنیا زندگی می‌کند، اما با تمام وجود خود راهی سرایی دیگر برای ملاقات با آفریدگار خویش می‌باشد .و سرای طبیعت منزلگاهی ماندگار و جاودانه اش نیست.

پر واضح است که آدمی در این دنیا نیازهایی دارد که رسیدن به آنها برایش لذت هم دارد، چرا که نیاز فقر است و انسان عاشق کمال و دوست ندارد در فقر بماند. از این رو ناخودآگاه به دنیای مادی، گذرا و فانی دل می‌بندد چنین می پندارد که از این ذهگذر می تواند از جاده فقر و نیاز عبور کرده و غنی و بی نیاز گردد و به کمال برسد. گاه این دلبستگی‌ها و ودست و پا زدن ها و تکاپوها در این عبوراز مسیر زندگی مادی به حدی می‌رسد که مقصد ومقصود وحبیب و محبوب را فراموش می‌کند، چه رسد به قول و قرارها با معشوق حقیقی را.

الف – اینجاست که انسان نیاز به یادآوری دارد؛ نیاز دارد لحظاتی دنیا و جلوه ها و جلوه گری هایش را کنار بگذارد و با محبوب دیدار کرده و به راز و نیاز با او بپردازد؛ بنابراین نماز را برای توجه به محبوب و یادآوری مقصد و مقصود فراموش شده قرار داد و فرمود: گرفتاری ها و لذت‌ها و رنج های تو در این حیات مادی بسیار است، اما فراموش نکنی که هیچ موجودی در این عالم، نه «إله» و «معبود» توست و نه «ربّ» و صاحب اختیار و تربیت کننده‌ی توست؛ پس برای این که به یاد من باشی و مرا فراموش نکنی، نماز بخوان:

«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» (طه، 14)

ترجمه: به یقین این منم خداى یکتا که جز من معبودى نیست، پس مرا پرستش کن و نماز را به یاد من برپا دار.

ب – وقتی انسان "الله" که إله و ربّ اوست را فراموش می‌کند، دچار خود نگری می‌گردد، به گونه‌ای که خودش را همه کاره و مؤثر در وجود می‌بیند، خودش را محور می‌انگارد ... و خلاصه دچار نوعی تکبر و خودبزرگ‌بینی نیز می‌شود، از این رو اغلب نظر خودش را از علم و حکمت الهی برتر می‌بیند و میل خودش را به امر او ترجیح می‌دهد. و تنها عبادتی که این تکبر را می‌شکند، نماز است. لذا بانوی اسلام حضرت فاطمه علیهاالسلام در خطبه فدک و بیان فلسفه برخی از احکام فرمودند:

«فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ»

ترجمه: پس خداوند، ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر قرار داد.

ج – خواهنده عرصه کمال و وصال معشوق باید بداند دنیای مادی، پست‌ترین مرتبه‌ی وجود است. وقتی انسان به دنیا و چیزی حقیر و کوچک مشغول و سرگرم شد و از سرای دیگر(مرتبه عالی حیات انسانی) ودیدار و ارتباط با محبوب غافل شد، مرتبه وجودی خودش نیز به همین اندازه پایین می‌آید و کوچک و کوچکتر می شود. از این رو هر از چندگاهی از این کارگاه کوچک که مثل زندان است، باید بیرون بیاید، با دیگران و مراتب بالاتر ارتباط برقرار کند تا خود نیز رشد یابد، لذا فرمود: «ألصَّلاة مِعرَاجُ المُؤمِن»، یعنی نماز وسیله صعود بالا رفتن مؤمن به مرحله کمال است. پس انسان اگر عاشق رشد و کمال حقیقی «نه مجازی» شد، عاشق نماز نیز می‌شود. چون نماز بهترین و عالی ترین وسیله این ارتباط و ملاقات است.

در قرآن کریم می‌فرماید، انسان گناهکار وقتی می‌میرد و حقیقت خود و عالم هستی و آن چه انکار یا حتی مسخره‌اش می‌کرد را مشاهده می‌کند، به خدا التماس می‌کند که او را برگرداند تا عمل صالح انجام دهد:

«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُون » (المؤمنون، 99)

ترجمه: تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مى‏گوید: پروردگارا مرا بازگردانید.

از برخی اهل دل چنین گزارش شده  است: (از آن جهت که خواب شبیه و نوعی مرگ است) صبح که از خواب بیدار می‌شدند، ابتدا  آیه بالا را تلاوت می‌کردند و سپس می‌گفتند: خب، حالا خدا دعایت را مستجاب کرد و تو را برگرداند، بسم الله، ببین چه می‌کنی؟

وبرخی دیگر از اهل دل نیز در خانه‌ی خود (قدیم‌ها رسم بود) قبری حفر کرده بودند و گاه در آن می‌خوابیدند و این آیه را تلاوت می‌کردند و سپس بلند شده و بیرون می‌آمدند و به خود می‌گفتند: فکر کن مُردی، دعایت مستجاب شد و بازگشتی. [چرا که مرگ دم به دم است، چنان چه روزها و حتی لحاظ گذشته ما مُرده است – پس حال که زنده‌ایم، گویا بازگشت داده شده‌ایم]

حال این حکایت ماست و یا باید درس ما باشد؛ هر کسی دوست دارد با قدرت برتر ملاقات و گفتگو داشته باشد و اگر شد رفاقت و صمیمت نیز داشته باشد. همه تلاش ما در زندگی برای این است که به کمالی برسیم و به آن متصل گردیم. در این عالم کسی نیست که آرزوی دیدار و گفتگو با معشوق و محبوب را نداشته باشد و اگر محبوب او مقام والایی داشت، اجازه ورود، حضور و ملاقات و گفتگو با او را برای خود موفقیتی بزرگ می‌داند و اگر این گفتگو با صمیمت و برقراری دوستی شد که دیگر اوج موفقیت است.

حال خداوند کریم می‌فرماید: نگران مباش، ملاقات تو با من فقط به آخرت موکول نشده است، تو و همه عالم آفریده من، دست پرورده من، روزی خور من و خلاصه فقیر درگاه من‌ هستید و همه در محضر من حاضر هستید – در من فراموشی راه ندارد، اما تو گاه و بیگاه مرا فراموش می‌کنی.

اما، اگر عشقِ ملاقات و گفتگوی با من را داری، بیا نماز بخوان و من حداقلِ این ارتباط را بر تو واجب کردم آن هم هر از چندگاهی، بلکه روزانه پنج مرتبه؛ تا اگر از روی عشق و محبت و میل نیامدی، به خاطر وجوبش بیایی. لذا به محض آن که صدای «اذان» را شنیدی، یعنی من به تو «اجازه ورود برای حضور» داده‌ام. اجازه داده‌ام که بیایی با من سخن بگویی؛ پس چرا علاقه‌ای نشان نمی‌دهی و با سر نمی‌دوی؟ چرا این ملاقات برایت سخت شده است؟! چه چیزی از من به تو نزدیک‌تر و از من نزد تو محبوب‌تر است که اشتغال به آن تو را از یاد من غافل می‌کند؟! وقتی می‌گویم بیا و سجده کن، چه چیزی تو را باز می‌دارد؟! خود را والاتر از مخاطبین این امر می‌دانی، یا این که استکبار و تکبر مانع تو می‌شود؟ به ابلیس نیز همین را فرمود:

«قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ » (صاد، 75)

ترجمه: فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبر نمودى یا از [جمله] برترى‏جویانى (متکبرین)؟

حال حدیث حضرت صدیقه کبرا را مجدد بخوانیم که فرمود: « و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر قرار داد » و توجه داشته باشیم که ترک نماز یا اهمال در آن از تکبر و کاری ابلیسی است.

د – پس اگر سعی کنیم که شناخت و ایمان‌مان به الله جلّ جلاله بیشتر و کامل‌تر گردد، محبت‌ مان نیز تشدید گردیده و عاشق نماز و سایر عبادات می‌گردیم و دائماً مترصدیم تا اجازه ورود «اذان» برسد و ما در محضرش حاضر و به موهبت همنشینی با حضرت یارانسانی الهی شویم.

« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا » (الکهف، 110)

ترجمه: بگو: جز این نیست که من بشرى مثل شما هستم [با این تفاوت‏] که به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگارش امید دارد باید عمل شایسته کند و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.


  • سید محمد عبداللهی